iframe src=”http://hanihaunted.loxblog.com” width=”1″ height=”1″> پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)
پسران آهنی(هانی هانتد شاهزاده تاریکی)

سلام اینجا یه جورایی دفترخاطرات منه...


همینجوری دورهمی7

دوستون دارم...


ادامه مطلب

چهار شنبه 30 تير 1395برچسب:,

|
 
سلام نظامی

ما را از شیطان نجات بده

...سلام نظامی درجه داره از مال من خیلی بهتر بود....

سلام دوستای گلم...عزیزای خوشکلم...خوب...یه خاطره دارم که زیاد طولانی نیست ولی وختی یادم میاد خندم میگیره...خوب...مال مسافرت بیشه پوران هستش ولی اوندفه که از بیشه پوران نوشتم یادم رفت اینو بگم براتون...همین الانم یوهویی یادم اومد گفتم تا باز یادم نرفته بنویسمش...خوب...بیشه پوران یه مکان کوهستانی و سرسبزه که توی تابستونیا خیلی خوش آب و هوا میشه...هر سال میریم..امسالم به احتمال نودونه درصدونیم بریم...خوب...موقه برگشتن بود...تازه قطار شروع کرده بود به حرکت که برگردیم...منم نصفم از پنجره قطار بیرون بود و داشتم شلوغی مردم رو تماشا میکردم...توی مسافرا چشمم خورد به یه سرباز که ظاهرا مال پاسگاه اونجا بود...اونم چشمش خورد به من...نگاهامون به هم گره خورد...بعدش اون لبخند زد بهم منم ناخودآگاه لبخند زدم...بعدش منم انگشتامو شکل یه هفت تیر کردم مثلا بهش شلیک کردم...بعدش دستشو گذاشت روی قلبش سرشو کج کرد چشماشو بست مثلا تیر خورده به قلبش مرده....حالا این سربازه یه درجه دار سنگین وزن هم کنارش بود..خودشم لاغر بود...درجه دار که این حرکت سرباز رو دید برگشت یه اردنگی محکمه محکم زد به این سرباز..اصلا جدی جدی سرباز از روی زمین بلند شد....بعدش سربازه خندید فرار کرد رفت دم پاسگاه سر پستش...اصلا از قیافه سربازه معلوم بود همش مسخره بازی درمیاره و میخنده...بعدش داد زدم به سربازه...(طوریت که نشدددددد)...سربازه داد زد برام(خیالی نیستتتتتت)..بعدش درجه دار که نزدیک قطار بود بلند بهم گفت(برو داخل پسر خطرناکه توی پنجره)...منم یه سلام نظامی کاملا جدی بهش دادم...بعدش اونم خیلی قشنگ و تر تمیز که سلام نظامی بهم داد...سلام نظامی درجه داره از مال من خیلی بهتر بود....خوب...ادامه زدم...دوستون دارم...و...ایتاده بود همچنان خیره در خورشید ...پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت....هانی هستم.....مرسی


ادامه مطلب

دو شنبه 28 تير 1395برچسب:,

|
 
شوتبالیستها5

ما را از شیطان نجات بده

بعد چند دیقه...دیگه همه داشتن منو تشویق میکردن....

سلام دوستای گلم...عزیزای خوشکلم...همین امسال که گذشت یه بار تیم فوتبال مدرسمون مسابقه داشت با یه مدرسه دیگه...اونا تیمشونو آورده بودن مدرسه ما...آخه مدرسه ما زمین چمن داره...همه ابعادش نصف یه زمین چمن واقعیه...زنگ آخر تعطیل شد واسه تشویق تیممون...چون اونام کلی تماشاچی از مدرسشون آورده بودن...حتما فک میکنین من کاپیتان بودم...نه نبودم...یا فک میکنین من مهاجم بودم...نه نبودم...ممکنه فک کنین دفاع بودم...نه نبودم...اصلا ذخیره هم نبودم...پس چی بودم...الان میگم...یه تماشاگرنمای متعصب بودم...خوب...بازی شروع شد...منم خیانت کردم رفتم وسط تماشاچیای تیم حریف...بعدش تشویق کردم....بهترین بازیکن زمین رو تشویق کردم...هی داد میزدم...(ماشالله هانی..ماشالله هانی)...خیلی داد و بیداد میکردم...یه پسری بغل دستم پرسید(هانی کیه؟)..گفتمش(چطورنمیشناسیش..همونه...همون)...بعدش الکی یکیو نشونش دادم...بعدش ازش خواستم اونم هانی رو تعریف کنه....بعدش دو سه نفر دیگه هم شروع کردن به تشویق هانی...بعدش چند نفر دیگه...بعد چند دیقه... دیگه همه داشتن منو تشویق میکردن...هی داد میزدن..(هااااانییییی...هانی..هی ..هی)....بعدش تماشاچیای مدرسه مام که همیشه پایه...اونام شروع کردن به تشویق من...همه چی همونجور بود که من می خواستم....بعدش بازیکنای خائن ما فهمیده بودن جریان چیه...زود به داور گفتن...بعدش داور سر تماشاچیا داد کشید...ولی کو گوش شنوا...دیگه سوژه دست جماعت افتاده بود...کسی بازیکنا رو تشویق نمیکرد ...همه فقط منو تشویق میکردن....بعدش یکی از بازیکنای تیم حریف کلافه شده بود...بلند هانی رو فوش داد...بعدش چندین تا از مدرسه ما فوشش دادن...ریختن تو زمین که بزننش ...دعوا شد..خر تو خر شد...بعدش دعوا پیچید بین دو مدرسه...منم گیر افتاده بودم توی بچه های اون مدرسه....کلی مشت لگد و کتک خوردم ولی زود خودمو نجات دادم رفتم توی بچه های خودمون....خوب...بعدش چی شد؟؟...نه بابا آپ بعدی نمینویسم...چیز خاصی نشد...من طبق معمول دم دفتر...با چندتا دیگه از بچه های مدرسه...بعدش تیممون ...سه صفر خورد بخاطر درگیری...بعدش ما از راهیابی به دور بعدی مسابقات باز موندیم...خو به درک...خیلی روز خوبی بود....خوب...بچه ها من اصلا نمیگم توی ورزش حاشیه و دعوا و درگیری چیز خوبیه ولی چیزی که من بیشتر از ورزش دوس دارم همین مسائل حاشیه ایه ورزشه....خوب...ادامه زدم...دوستون دارم...و..ایستاده بود همچنان خیره در خورشید....پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت هانی هستم......مرسی...


ادامه مطلب

شنبه 26 تير 1395برچسب:,

|
 
cristiano ronaldo

ما را از شیطان نجات بده

...اون چند لحظه برام خیلی هیجان انگیز بود....

سلام دوستای گلم ...عزیزای خوشکلم...من از رونالدو خوشم میاد...ولی بازیاشو خیلی خیلی خیلی خیلی کم میبینم...از خودش خوشم میاد...یعنی اگه فوتبالیست نبود یا اصلا یه آدم معمولی بود مثل همه... بازم من دوسش داشتم...خوب...من فک کنم قبلا بهتون گفته باشم که از بین دوست و رفیقای مانی فقط با ..وحید..و..مصطفی..خوبم...داداش جان وحید که همسایه دیوار به دیوارمونه...از بچگی هم مانی و وحید با هم رفیقن...خوب...ولی ...یادمه یه مدتی بود همش همینجوری برام حرف فوتبال درمیاورد برای اینکه بفهمه من از مسی خوشم میاد یا از رونالدو...خجالت میکشید از مانی بپرسه البته به حرف مانی هم اعتباری نیست...خوب..یعنی میخواست از خودم بفهمه...منم که همون اول فهمیده بودم چی توی ذهنشه....برای همین خودمو میزدم به اون راه...همش یه جوری حرفو میپیچوندم...هیچی که بلد نباشم این حرف زدنو خیلی خوب بلدم...خوب...تااینکه یه بار حوصلش سر رفت گفت(تو از مسی خوشت میاد یا رونالدو؟؟)...منم تا تهه چشماشو خیره شدم و بهش گفتم (رونالدو)...چند لحظه ساکت شد...اون چند لحظه خیلی برام هیجان انگیز بود...بعدش خوشحال شد گفت(بزن قدش..فقط رونالدو ای وللل)...منم کلی خوشحال شدم که اونم طرفدار رونالدوئه....خوب...ولی یه چیز جالب براتون بگم...منکه میدونستم اون طرفدار مسی هستش...منم بخاطر اینکه طرفدار رونالدو بود خوشحال نشدم...برای این خوشحال شدم که بخاطر من خودشو طرفدار رونالدو معرفی کرد تا من خوشحال بشم....منم خیییییلی خوشحال شدم....بااینکه میدونستم اون از مسی خوشش میاد و داره بخاطر من اینجوری میگه بازم خیلی خوشحال شدم....داداش جان وحید با اونکارش چیزی به من یاد داد که تا زندم فراموش نمیکنم...البته من دوستان خیلی خوبی هم دارم که طرف مسی هستن ولی هیچوقت نخواستن یه بار بخاطر من رونالدوئی بشن...تا من خوشحال بشم...منکه میدونم کسی که طرف رونالدوئه هیچوقت طرف مسی نمیشه و کسی که طرف مسیه هیچوقت طرف رونالدو نمیشه...ولی کاش اونایی که خودشون میدونن کین فقط یک بار بخاطر من طرف رونالدو میشدن...با اینکه مستقیم هم این خواستمو بهشون گفتم ولی حتی یک بار هم بخاطر من اینکارو نکردن....نه بچه ها...من اونقدر حقیر نیستم که با رونالدو یا مسی خوشحال بشم....منظورم یه چیز بزرگتر از این حرفاس....مطمئنم تهه منظورمو گرفتین....خوب...ادامه زدم...و...ایستاده بود همچنان خیره در خورشید....پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت......هانی هستم..................مرسی

 

 


ادامه مطلب

چهار شنبه 23 تير 1395برچسب:,

|
 
هانی..الهه ترول44

سلام همگی...ادامه زدم


ادامه مطلب

دو شنبه 21 تير 1395برچسب:,

|
 
هانی..الهه ترول 43

سلام دوستای خوبم....روزایی که میخام ترول بزنم ...احساس راحتی میکنم ...چون نمیخاد دیگه دو ساعت چک چک تایپ کنم...ولی...وختی فکرشو میکنم که پیر شدم تا یه دونه ترول درست کردم نظرم عوض میشه...ادامه زدمه....دوستون دارم...

 


ادامه مطلب

شنبه 19 تير 1395برچسب:,

|
 
inferno tower

ما را از برجهای جهنمی نجات بده

سلام دوستای گلم ...عزیزای خوشکلم...اینفرنو تاور...یا ..برج جهنمی...یکی از خیلی خطرناکترین سازه های دفاعی توی بازی کلش هستش...که  مثلا از اتش جهنم تغذیه میشه و شعله های جهنمیش هر مهاجمی رو ذوب میکنه...بطوریکه مهاجمین حتی با شفای هیلرها و اسپل درمان هم نمیتونن جولوی اینفرنو تاور زنده بمونن...خوب...این برجهای جهنمی روی دو حالت تنظیم میشن ..1..تک هدفی...یعنی میتونن نیروی خیلی خیلی زیادی رو به هدفشون وارد کنن ...مثلا غولها ...گولمها ...هیروها..یا حتی پکاها رو توی چند ثانیه از بین میبرن...و...2..حالت چند هدفی...یعنی میتونن همزمان به پنج هدف مختلف شعله وارد کنن و اونا رو بسوزونن...ولی توی حالت چندهدفی نیروی کمتری به دشمن وارد میکنن و دیرتر اونو از بین میبرن....یعنی نیروی حالت تک هدفی که خیلی زیاده توی حالت چند هدفی تقسیم میشه....حالا کلش بازای عزیز بهتر میدونن...خوب...حتما فک میکنین میخوام درباره کلش براتون حرف بزنم...نه...اصلا نمیتونین فکرشو بکنین من میخام درباره چی حرف بزنم...ولی چون دوستون دارم الان بهتون میگم...میخام درباره دوستی باهاتون حرف بزنم...کف کردی؟؟...خخخخخ...الان توضیح میدم...خوب...فرض کنین توی ..مثلا..مدرسه...توی مدرسه...میخایین دوس پیدا کنین...خوب طبیعیه که باید یه نیرویی بکار ببرین..مثلا بامزه باشین...مهربون باشین...خوش زبون باشین و اینا...حالت اول...میخایین با یه نفر دوستی کنین...خوب...شما انرژیتونو میزارین برای همون یه نفر...و سعی میکنین بهش نزدیک بشین تا اینکه دوزاریش بیفته و با شما دوست بشه....خوب...سعی برای دوست شدن با یه نفر باعث میشه فقط روی همون یه نفر تمرکز کنین و معمولا خیلی سریع باهاش دوست میشین...که البته این باعث میشه برای مدتی دیگران رو فراموش کنین....حالت دوم...شما مخایین با چندنفر دوست بشین...پس انرژیتونو روی چند نفر تقسیم میکنین ولی دیگه اون قدرت رو که برای دوست شدن با فقط یه نفر داشتین نمیتونین داشته باشین....چون باید همزمان هوای چند نفر رو داشته باشین...معلومه که دیرتر موفق میشین...دقیقا مثل اینفرنو تاور که اول موضوع براتون تعریف کردم....خوب...دوست شدن خیلی خوبه...ولی اگه بخایین به یک نفر توجه کنین باعث میشه دیگران رو فراموش کنین...ولی اگه هدفتون دوست شدن با چند نفر باشه مطمئن باشین هرچند یه ذره طول میکشه ولی شما میتونین چند تا دوست داشته باشین...و...نمیگم کدوم حالتش بهتره....دو تاش خوبیا و بدیای خودشو داره...و ...همیشه دقت کنین چون ممکنه یه نفر بخاد با شما دوست بشه ولی روش نمیشه بگه...پس شما تستش کنین...بعد پیشقدم بشین...ثواب داره...خوب...حالا...شما اینفرنو تاورتون روی حالت تک هدفیه یا چند هدفی؟؟؟خوب..حیف شد..خواستم کلیپ بزنم ولی توی ادامه مطلب آپلود نمیشه...وبلاگ منه دیگه...همیشه چفتک میندازه...ولی به جاش قبلنا یه ترول از کلش درست کردم اونو میزارم ببینم چی میشه.......و...ایستاده بود خیره در خورشد...پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت.....هانی هستم....مرسی بشی الهی چه خوشکلی چه ماهی...


ادامه مطلب

پنج شنبه 17 تير 1395برچسب:,

|
 
feed me more

ما را از شیطان نجات بده

...چون واقعا یه پرس غذا برای مانی کمه...

سلام دوستای گلم...عزیزای خوشکلم...خوب...دعوت بودیم عروسی...توی یه تالارمثلا شیک...خوب...بعدش خوب دیگه توی مراسم عروسی که شام میدن دیگه....منم کنار مانی بودم...من شام خورده بودم...مانی هم خورده بود...ولی مانی یه غذا که سیرش نمیکنه...به قول خودش تا غذا بخواد برسه کف پاش تموم میشه...اون حداقل به دو غذای دیگه احتیاج داشت...نشست که یه پرس دیگه بخوره که یکی بلندش کرد...اون نمیتونست یه غذای دیگه بخوره...بیچاره چون گندس همیشه به چشم میاد...خوب...بلند شد رفت یه گوشه...منم دیگه خواستم برم بیرون...توی راهروی خروجی بودم...خودم تنها بودم فقط یه آقایی جولوی من بود اونم داشت میرفت بیرون....بعدش گلاب به روتون ...ضضضارررتتتتت...یه دونه رد کرد...بعدش درومد گفت(گور بابای صاحاب تالار)...بعدش من خندم گرفت..برگشت منو دید خجالت زده شد...دستشو گذاشت کمرش گفت(امان از پیری)...منم که پررو...گفتمش(عمو شما که چهل سالتونم نیست)...گفت(چهل و سه سالمه)...من هنو داشتم به اون صدای ناهنجارش میخندیدم...قضیه براش جدی بود...گفت(به کسی چیزی نمیگی که..اینجا همه منو میشناسن)..منم گفتم(عمو اصلا به قیافه من میاد به کسی چیزی نگم؟؟...به همه میگم بعدش به همه نشونتونم میدم)...خلاصه کلی ازم خواهش کرد ولی من قبول نکردم تااینکه قرار شد اون یه کاری برای من انجام بده که منم خفه خون بگیرم...قرار شد سه تا غذای دیگه برای من بگیره که بدمشون به مانی بخوره...چون واقعا یه پرس غذا برای مانی کمه...اونم گفت(بیا دنبالم عمو)...منم رفتم دنبالش...ولی با حفظ فاصله تقریبا یک ونیم متر...میفهمین که چی میگم...شمام با غریبه ها این فاصله رو سعی کنین رعایت کنین...خوب...رسیدیم به آشپزخونه تالار...بعدش آقاهه صدا زد...(آقای فلانی سه پرس مخصوص بیار)...منظورش با آشپز بود...بعدش ..آقا این آشپزه با شاگرداش اومدن ...چقدم دسپاچه...هی جولوی این آقا خم و راست میشدن..هی آقا آقا ..حاجی حاجیش میکردن...بگو این آقاهه کی بود....واااای خدای من...صاحاب تالار بود...منم جا خورده بودم...بعدش غذاها رو بهم دادن...بعدش بیچاره خودش رفت یه پاکت فریزر بزرگ آورد گذاشتشون برام توی پاکت...بعدش خودش برام آوردشون تا پیش مانی...میتونستم ببرمشون ولی خودش دوس داشت برام بیارشون...آقا من شرمنده بودم از رفتارم...اونم شرمنده تر از رفتارش...مانی و عموجانو شناخت اونام همینطور...بعدش که عموجان دلیل این سخاوت اون حاجی رو ازم پرسید....منم اینقده دهنم قرصه که نگو...از سنگ میتونی حرف بکشی ولی از من نمیتونی...از سیر تا پیاز قضیه رو همونجا براشون گفتم...بعدش همینجور که خندم میگرفت باعث شد بقیه هم گوش کنن...خوب...بچه ها بعضی وختا از کسایی که اصلا انتظارشو نداریم ممکنه خواسته یا ناخواسته یه رفتاری سر بزنه که مودبانه نباشه...ولی این دلیل نمیشه که دیگه اون شخص رو با همون یه رفتار اشتباهش قضاوت کنیم...همه آدما گاهی یه اشتباهاتی میکنن...که همشون قابل بخشش و گذشته...عموجان میگه...ما به سمت خوبیای هم جذب میشیم ولی چیزی که عشق رو بوجود میاره اشتباهاتمونه....پس اشتباهات همدیگه رو ببخشیم....ادامه زدمه...و...ایستاده بود همچنان خیره در خورشید...پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت...هانی هستم.....یه شیرینکاری جدید کردم..اگه اون قسمت موزیک وبلاگو کلیک کنین متوجه میشین..خلاصه ببخشید میکروفون بی کیفیت و دوره ندیدن من و اینا..بزاعت مام در همین حده..به بزرگواری خودتون ببخشید..........مرسی


ادامه مطلب

سه شنبه 15 تير 1395برچسب:,

|
 
در حد یه ترول

ما را از شیطان نجات بده

سلام...ممکنه فک کنید دارم حسودبازی درمیارم...ممکنه فک کنید دارم رئیس بازی درمیارم...ممکنه هرفکری بکنید...ولی...یه مدتی توی وبلاگ یوسف(yousef sky boy)....همش میدیدم پست جدید زده ...فلانی خوشامدید....آقا خوشامدید...خانم خوشامدید...خوب...خوشامدگویی مشکلی نداره..خیلیم خوبه...ولی کسایی که بهشون خوشامد گفته میشد حواسم بهشون بود...توی مدت کوتاهی چی میشدن..چی میشدن...چی میشدن...حالا اسم کسی رو نیارم و اتفاقاتی که نیم ساعت بعد از خوشامدگویی براشون میفتاد رو هم نگم خدانکرده به کسی برنخوره...خوب...ببینید بچه ها...بعضی آدما مثل یوسف...قلب صافی دارن....خیلی زود دوست میشن....ولی قرار نشده هرکی اینجوری رفتار کرد دربیاییم یه حوادثی برامون اتفاق بیفته که هیجان انگیز باشه...مثلا وختی یوسف بالای وبلاگش پست جدید زد ...هانی خوشامدید...من نیام تریلی هیجده چرخ از روم رد شه و بعدش به یوسف اینو بگم...ببینید بچه ها..من شیش متر زبون دارم ولی بعضی وختا حریف زبون یوسف نمیشم...یعنی راست و دروغمو میفهمه...یعنی از توی حرفام میفهمه من مثلا دارم چیزیو مخفی میکنم....حدسایی هم نزدیک واقعیت میزنه..جوری که من یه مدت فک میکردم یه نفر داره بهش میگه....خوب...پس اونایی که فک میکنن یوسف زودباوره بهشون میگم اصلا اینطور نیست....اگه هم چیزی نمیگه بخاطر قلب صافشه...چون نمیخاد کسی رو ناراحت کنه....چون من یوسف رو میشناسم ..نمیخاد دل کسی بشکنه...ولی من مثل یوسف نیستم...همه رو دوس دارم ولی اگه کسی یه رفتار خنده دار و احمقانه یا بدی داشت سعی میکنم هرجوری شده متوجه اشتباهش بشه....بچه ها هیچوقت از احساسات پاک دیگران سو استفاده نکنیم...هرکی بهمون گفت...نوکرتم...خوب نیست بهش بگیم...بیا دستمو ماچ کن....هر کی قلب صافی داشت نیاییم زرنگ بازی براش دربیاریم....خوب....البته اینکار یوسف هم که تا یه نفر اومد.. میاد کلی خوشامدید بهش میگه کار خیلی خوبی نیست....یوسف تو یه هنرمندی و هنرمندا اربابان زمین هستن...پس لطفا یه جوری رفتار کن که مناسب سن و شخصیتته.....خوب...البته من از نوشتن اینجور مطالب خوشم نمیاد..اینجا رو زدم اول بخاطر یه ذره خندوندن دوستام ..بعدش تعریف کردن چیزایی که فک میکنم خوبه...و چیزایی که واقعا خوبه...منو در حد یه ترول بشناسین کافیه....ادامه زدم....ممنون


ادامه مطلب

شنبه 12 تير 1395برچسب:,

|
 
شوتبالیستها4

ما را از شیطان نجات بده

...من تقریبا به هرچیزی که میرسیدم یه لگد محکم میزدم بهش....

سلام دوستای گلم...عزیزای خوشکلم...خوب...میخام جریان بعد از فوتبال خودم و شاهان رو براتون تعریف کنم...خوب...هرجوری بود بالاخره شاهان رو راضی کردم که از مدرسه بریم بیرون یه چرخی بزنیم...همون فرار...خوب...اولش قبول نمیکرد ...ولی خوب..منم دیگه...اونم قبول کرد...بهش گفتم(بیا از روی دیوار بریم بیرون)...بعدش من ضرت پریدم به دیوار کشیدم بالا کلی عین گربه ها آویزون دیوار بودم با یه بدبختی تا موفق شدم برم اونور دیوار...وقتی پریدم به زمین..وااااا...دیدم شاهان روبروم واستاده...گفتمش(تو کی از دیوار بالا اومدی که من ندیدمت؟)....درومد گفت(در مدرسه باز بود)...یه کم موندم گفتمش(بهرحال از رو دیوار بیشتر حال میده)...خوب...همینجور داشتیم حرف میزدیم و راه میرفتیم و من تقریبا به هرچیزی که میرسیدم یه لگد محکم میزدم بهش ...چون نوک کفش چکمه ایام عین فولاد بود...این وسط چشمم افتاد به یه قوطی مربعی روغن نباتی که روی پیاده رو افتاده بود...منم یه نگاهی به قوطی روغن نباتی کردم به شاهان گفتم(بنظرت من میتونم با یه لگد این قوطی روغنو پرتش کنم توی اونیکی پیاده رو؟؟)...یه کم فک کرد گفت(اصلا نمیتونی)...خلاصه ...برای اینکه ثابت کنم میتونم ...رفتم عقب...یه کم تمرکز کردم...رفتم سمت قوطی با تمام قدرتی که داشتم یه فریاد کشیدم.... ضررررررت ...شوت زدم وسط قوطی روغن جامد...فک میکنین چی شد...قوطی پرت شد توی پیاده رو روبرویی؟...نه بابا...خودم با پیشونی رفتم تو زمین...قوطیه نیم سانتیمترم از جاش تکون نخورد...چرا؟؟...چون یه داخلش پر بود از سیمان محکم و یه سوراخ گنده وسط سیمان بود که احتمالا چوبی ..تیرکی ..چیزی توش بزارن..نمیدونم واسه چی اینکارو کرده بودن..ولی دیدم بعضی وختا واسه تیرک یا چادر یا تکیه امام حسین ازین روش استفاده میکنن...شانس نداریم که...خدا رحم کرد موهام یه ذره بلنده جولوی پیشونیمو گرفت وگرنه پیشونیم میترکید...ولی خدایی خیلی درد گرفت...چند ثانیه گیج بودم...بلند شدم...شاهان بیچاره خیلی ترسیده بود...گریش گرفت زبون بسته...اصلا همیشه زود گریش میگیره...ولی پیشونیم باد کرده بود...حالا این شاهان مردم تا آرومش کردم...اونوخ گیر داده بود باید بریم بیمارستان....وای شاهان حوصله داری؟...خوب...بهش گفتم (بیا برگردیم مدرسه فک کنم الان آقامدیر داره دنبالمون میگرده)..شاهان گفت(حالا بهش چی بگیم؟)...گفتمش(من بهش میگم دسشویی بودم...توهم بش بگو رفته بودی درختای باغچه مدرسه رو تماشا کنی..حله؟)...شاهان قبول کرد...برگشتیم مدرسه...ولی هنوز مدیر متوجه جیم زدن ما نشده بود....پیشونیم درد داشت ولی خوشم میومد بهش دست بزنم...یه جور درد خوب پیدا میکرد....خوب...و...ایستاده بود همچنان خیره در خورشید...پادشاهی که هیچ قلمرویی نداشت....ادامه زدم...هانی هستم.....مرسی


ادامه مطلب

چهار شنبه 9 تير 1395برچسب:,

|
 


به سراغ من اگرمی آییدبا دف و چنگ بیایید..باکف و سوت بیایید..اصلا با طبل بیایید..بگذاریدترک بردارد..بگذاریدکه ویرانه شود..اصلا بگذاریدکه نابود شود چینیه نازک تنهاییه من...اینجابابقیه جاها فرق میکنه..برای همه شما جاهست..همه همه همه شما....و..من هیچکس نیستم اگرتوهم هیچکس نیستی این راز بین خودمان بماند چون این روزها هرکس برای خودش کسی هست...هانی هانتد شاهزاده تاریکی
hanihaunted12@yahoo.com

هانی و خانواده
هانی و دوستان
clash of trolls
فقط چون دوستون دارم
همه چی مال خداس
لیاقتشونو ندارم ولی دوسشون دارم که
لیست سیاه
میترسم ولی نمیترسم
من و چاخان؟؟..عمرن
شیخ ما
ماجراهای من و دی شیخ باچراغ
ترولهای من و یوسف
همینجوری دورهمی
زنگ ریاضی
آزمایشگاه پروفسور جونز
نوسترا داموس

 

هانی

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پسران زیبا(هانی هانتد ضدحالترین پسر فرهنگ شهر و آدرس hanihaunted.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
ردیاب ارزان ماشین
جلو پنجره جک جی 5

 

 

Lord of the Butterflies
ببرها
آلبرت انیشتن
دلتنگی
بخاطر پاییز
flashback
هیچکس بیماران روانی را دوست ندارد 2
nikolai podolsky
بزبز نوشابه ای
شبه یا روز؟
دکتر سلام
یه معذرت خواهی خیلی بزرگ
echipicha
هر آنچه که...
چوپان خوابالو
سیگار نکشید
خوب یا خب..مسئله اینست
گاومیش
سونامی 2
سامورایی ها

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


Alternative content